کد خبر : 959
تاریخ انتشار : پنجشنبه 11 آذر 1400 - 17:50

بهمن مشفقی

لاهیجان در سالهای میرزاکوچک خانی

در بخش نخست کتاب باارزش “برگ‌های جنگل” اثر پژوهشگر عالی‌قدر استاد ایرج افشار، ۹۲ نامه به چاپ رسیده است که در فاصله ۲۴ شوال سال ۱۳۳۲ قمری تا ۱۱ صفر سال ۱۳۴۱ قمری نوشته شده است.
نویسندگان این نامه‌ها کسانی بودند که نمایندگی کالاهای زراعتی یا تجارتی حاج حسین آقا امین‌الضرب را در گیلان عهده‌دار بودند. اهمیت این نامه‌ها در این است که خواننده را به مشکلات زندگی روزمره و اوضاع و احوال به‌هم ریخته آن سال‌ها در گیلان و به‌خصوص در لاهیجان آشنا می‌کند.
درخصوص میرزا کوچک خان و قیام جنگلی‌ها قضاوت‌های بسیار شده است. گروهی در تأیید آن و جمعی اگر نگوییم در نفی آن، بلکه در نقد آن ملاحظاتی دارند. در این‌که شخص میرزا کوچک خان جنگلی انسانی شجاع و میهن‌پرست و آزادیخواه و دشمن بیگانه و بیگانه‌پرستان بود شکی نیست، ولی قضاوت قاطع و روشن کردن درخصوص کل حوادث سال‌های میرزا کوچک خانی و نیز خود میرزا کوچک خان کار چندان آسانی نیست، زیرا گاهی حوادث و رخدادهای آن سال‌ها به اندازه‌ای با نیات میرزا کوچک خان و نهضتی که او رهبری‌اش را برعهده داشت مغایر است که تعجب همراه با تأسف انسان را برمی‌انگیزاند.
میرزا و نهضت جنگل نه تنها با مقاومت شدید و توطئه‌های حکام مستبد وقت مواجه بودند، بلکه مهم‌تر از آن، فریبکاری‌ها و سازش‌های پشت پرده دو قدرت بزرگ خارجی وقت، یعنی روسیه و بریتانیای کبیر که هرکدام در کشور ما خود را صاحب اختیار و حق و حقوقی می‌دانستند مواجه بود و چه‌بسا میرزا کوچک خان اغلب فریب نقشه‌های مزورانه آن‌ها را می‌خورد و وقتی هم که متوجه می‌شد، دیگر کار از کار گذشته بود!
دو ابرقدرت یادشده به تنها چیزی که می‌اندیشیدند، حفظ منافع نامشروع‌شان در میهن ما بود و در این مورد پایبند هیچ اصل اخلاقی و انسانی نبودند. به همین جهت وقتی دولت شوروی که میرزا کوچک خان ساده‌دل، چشم امید زیادی به آن بسته بود، منافع خود را در این می‌بیند که از طرفداری و حمایت میرزا و قیام جنگلی‌ها دست بردارد و با دولت ایران به سازش بپردازد، بی‌درنگ دست به این کار می‌زند و رسماً به میرزا کوچک خان توصیه می‌کند که با دولت مرکزی کنار بیاید و مانند او سازش نماید! با توجه به این‌که دولت مرکزی دست‌نشانده دولت بریتانیا بود، می‌توان نتیجه گرفت که این سیاست دولت شوروی نسبت به میرزا کوچک خان و نهضت جنگل در حقیقت نتیجه سازش پشت پرده دو قدرت جهانی فریبکار وقت، یعنی روسیه شوروی و بریتانیا بوده است.
تاریخ میهن ما از این اتحاد ابرقدرت‌های وقت علیه منافع و مردم ایران به دفعات شاهد بوده است و روشن‌ترین آن، وقوع کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ شمسی علیه حکومت ملی دکتر محمد مصدق از سوی انگلستان و آمریکا بود که دولت شوروی آشکارا با چشم بستن به روی آن، تن به سازشی دیگر علیه مردم مظلوم ایران داد و با برگرداندن طلاهای ایران به حکومت کودتا، دیگر جای هیچ تردیدی را در این زمینه باقی نگذاشت.
عوامل متعددی میرزا کوچک خان و نهضت جنگل را از پای درآورد، ولی کارسازترین آن‌ها، سازش پشت پرده دو ابرقدرت بی‌رحم وقت، یعنی بریتانیا و روسیه شوروی بوده است.
در قسمت اول این نوشته، به تعدادی از این نامه‌ها که از سوی محمدجعفر کاظم‌اف (پسر حاج کاظم صراف اصفهانی) که در سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران فوت نمود و نیز چند نامه از دیگر کارگزاران حاج حسین امین‌الضرب اشاره خواهد شد. حاج محمدجعفر کاظم‌اف در آغاز، نماینده حاج حسین آقای امین‌الضرب در هشترخان و مسکو بود و بعد نماینده او در رشت شد.
اولین نامه، تاریخ ۲۴ شوال سال ۱۳۳۲ قمری را دارد. در این سال، حکومت لاهیجان را شخصی به نام انتصار السلطان دارد که گفته می‌شد داماد فتح‌الله اکبر بود. محمدجعفر کاظم‌اف در این نامه نوشت: “این حکومت (لاهیجان) به‌جز طرفداری از اتباع خارجه و اوامر متاعه (آگنت) امجد السلطان (نماینده قنسول روس) کاری ندارد. ۹۶ پارچه از قراء لاهیجان در دست اتباع خارجه (روس‌ها) است!”
نامه دوم که به تاریخ ۱۸ ذیحجه سال ۱۳۳۲ قمری نوشته شده است، حکایت از این دارد که مردم لاهیجان نسبت به اوضاع نابسامان شهر و به‌خصوص از اعمال انتصار السلطان (حاکم لاهیجان) به شدت ناراضی بوده‌اند و سخن از انقلابات لاهیجان و بستن دکاکین بازار و تحصن اهالی لاهیجان در مسجد جامع شهر و چهار پادشاه می‌گوید.
نامه سوم، یک تلگرام است و عنوان “تلگراف” دارد که شش روز بعد از نامه دوم در تاریخ ۲۴ ذیحجه نوشته شده است: “انقلاب! تمام اهالی (در) مسجد جامع (و) چهار پادشاه متحصن و از اولیای امور عزل حکومت (انتصار السلطان) خواستار، کاظم‌اف.” در ضمن در این نامه اشاره‌ای هم به جنگی که در آن زمان عثمانی‌ها با روس‌ها داشتند می‌نماید و از عدم حمل مال‌التجاره به بادکوبه اظهار نگرانی می‌کند.
در نامه چهارم که در تاریخ ۱۷ محرم سال ۱۳۳۳ قمری نوشته شده، آمده است که: “سرانجام مردم معترض لاهیجان موفق به برکناری انتصار السلطان می‌شوند… بعد از اقدامات تمام اهالی لاهیجان و تلگراف (تلگرام) اقدامی حضرت اشرف، آقای مؤتمن الملک رسید. دو روز فاصله حکومت معزول گردید و نواب والا شاهزاده بشیرالدوله به حکومت لاهیجان منصوب شد.”
در نامه پنجم مورخ ۱۹ ربیع‌الاول سال ۱۳۳۳ قمری، آمده است: “انقلابات بادکوبه و قفقاز، امورات گیلان را درهم و برهم نموده است و مهاجرین بادکوبه و قفقاز، رشت و انزلی را پر نموده‌اند!” در این نامه باز خبر از قدغن شدن مال‌التجار از روسیه به ایران است و می‌نویسد: “قند و شکر و نفت و کبریت و سایر اجناس ترقی دارد. حمل برنج هم به روسیه از سوی تجار (ایرانی) منع شده است و برنج فی‌الجمله تنزل و خریدار ندارد. اوضاع خیلی منقلب است.”
در نامه ششم مورخ ۹ ذیقعده سال ۱۳۳۳ قمری، آمده است: “اخبارات موحش از اطراف خیلی می‌رسد و در این‌که انقلابی عن قریب خواهد شد شکی نیست… باید منتظر بود. خداوند عاقبت را به خیر بگرداند.”
در نامه هفتم به تاریخ اول جمادی‌الاولی سال ۱۳۳۴ قمری، خبر حرکت حشمت الدوله (حاکم گیلان) به طرف فومنات و ماسوله داده شد. هدف از این سفر را جلوگیری از جنگلی‌ها ذکر کرده است.
در نامه شماره هشت مورخ ۱۶ جمادی الثانی سال ۱۳۳۴ قمری، آمده است: “به قدری هذالسنه کار دهات مشکل گردیده است که در ظرف این هفت سال ندیده بودم.” (از این نامه معلوم می‌شود که محمدجعفر باقراف تا آن زمان مدت هفت سال بود که نماینده حاج حسین امین‌الضرب بود) و سپس اضافه می‌کند: “نبود نوغان رعایا را بی‌بضاعت و بی‌زندگانی و بی‌قوت نموده (است). بعضی به واسطه عدم تأدیه مال‌الاجاره و بعضی به واسطه کثرت بدهکاری به ارباب. نداشتن قوت لایموت فرار کرده‌اند… از ده سردار منصور، پنجاه کوچ رفته‌اند. از قرار سردار منصور به همین جهت به گیلان آمده بود.”
در نامه شماره ۹ مورخ ۲۶ جمادی‌الثانی سال ۱۳۳۴ قمری، خبر عزل حشمت الدوله از حکومت گیلان و انتصاب سردار معتمد به‌جای او داده شده است. منتها تأکید شد که سردار معتمد ظاهراً به کفالت تعیین شده و قرار است آصف الدوله به‌جای او منصوب شود.
در نامه شماره ۱۰ مورخ ۱۴ رجب سال ۱۳۳۴ قمری، آمده است: “حضرت اشرف آصف الدوله به حکمرانی گیلان وارد گردیدند…” و اضافه می‌کند که او (محمدجعفر کاظم‌اف) با او ملاقات نموده است.
در جوف نامه یازدهم مورخ ۲۹ شعبان سال ۱۳۳۴ قمری، نامه‌ای از میرزا احمد خان که یکی از منشی‌ها و سرپرست قسمتی از املاک حاج حسین آقا امین‌الضرب در گیلان بود دیده می‌شود که در آن، میرزا احمد خان خطاب به میرزا جعفر کاظم‌اف نوشته است: “یوم قبل دست‌خطی از حضرت اشرف والا شاهزاده بشیرالدوله (حکمران لاهیجان) زیارت گردید که مرقوم فرموده بودند پانزده رأس اسب از جهت حمل و نقل قورخانه قشون سیاره دولتی که از طرف تنکابن ورود به لاهیجان می‌نمایند و باید به طرف رشت اعزام نمایند لازم است… الساعه با رعایای رود پشت در مذاکره هستم، شاید هشت رأس اسب چهارپاداری فراهم و فرستاده شود. مبادا مأمورین دولت مجدداً بیایند!” (نشان از شدت خوف مردم از مأمورین دولت وقت)
در نامه دوازدهم مورخ ۱۶ رمضان سال ۱۳۳۴ قمری باز سخن از اجحافی است که مأمورین دولت در حق مردم روا می‌دارند. از مفاد نامه برمی‌آید که امیر اقتدار ـ سرکرده اوردوی سیار به لاهیجان و رشت ـ برای رفتن به فومن و دفع جنگلی‌ها آمده بود. در این نامه آمده است: “در لاهیجان نهایت بی‌اعتدالی در حق اهالی لاهیجان و مالکین نمودند. از شاهزاده بشیرالدوله حکمران (لاهیجان) و آقای آگنط (امجدالسلطان) چهل و چهار تومان از بابت کرایه مال (اسب) به دهات حضرت مستطاب اجل عالی (منظور حاج آقا امین‌الضرب است) تحمیل گردید.” منتها این تحمیل به او نبوده است، بلکه تحمیل به رعایای املاک او بوده است، زیرا در ادامه نامه آمده است: “میرزا احمد خان (شغل او در بالا اشاره شد) هم تحمیل به (رعایای) رودپشت نموده دریافت (نمود) و به حضرت حکمران لاهیجان بشیرالدوله رسانید!” سپس در نامه اضافه می‌کند: “از طرف سردار اقتدار ده نفر سوار رفته‌اند به خانه آقا محمدجواد اصفهانی و به اسم و نمایندگی و املاک حضرت مستطاب اجل عالی پنجاه تومان دریافت داشته‌اند… دولت علیه علاج فاسد را می‌خواهد به افسد نماید! خداوند به فریاد مخلوق بیچاره برسد!”
در نامه شماره ۱۳ مورخ دوم شوال سال ۱۳۳۴ قمری، خبر از بروز ناخوشی در دهات و متواری شدن ساکنان دهات، به‌خصوص در ناحیه حسن کیاده و لشت نشاء که ناخوشی شیوع داشته است و مباشرین همه فرار نمودند و عده زیادی هم در حسن کیاده تلف شده و می‌شوند. سپس از قلت آب ششکل و ناخوشی که در آن‌جا بروز نموده است، یاد می‌کند.
در نامه شماره چهارده مورخ ۲۴ محرم سال ۱۳۳۵ قمری، از اختلاف بین ضرغام السلطنه (امیر مقتدر) در تالش و برادرانش خبر می‌دهد. در این نامه همچنین از خوف و پریشانی از جنگلی‌ها یاد شده است و می‌نویسد: “تمام مال‌الاجاره کسما را از حضرت اشرف سردار منصور و سردار معتمد و حضرت اجل حاجی معین الملک گرفته و مباشرین آن‌ها هم در مرکز ملقب به اسلامی حبس هستند. بازار کسما را جنگلی‌ها آتش زده‌اند و اردویی از طرف روس‌ها به سرکردگی مفاخر الملک به طرف کسما رفت. مفاخر الملک و پنج نفر دیگر کشته شدند.”
نامه شماره پانزدهم مورخ ۲۰ صفر سال ۱۳۳۵ قمری، فرم تلگرام دارد و در آن آمده است: “مفاخر الملک که آن‌هم در جنگ جنگلی‌ها کشته شد.”
در نامه شماره ۱۶ مورخ ۲۹ ربیع‌الثانی سال ۱۳۳۵، آمده است: “… از طرف انزلی جنگلی‌ها شاندرمن و ماسال را اشغال و تمام برنج‌های محلی با بقایای رعایا گرفته‌اند. حالیه کسی نمی‌تواند رفت و آمد نماید. در ضمن مال حاج سید ابراهیم، مستأجر املاک مرحوم حاج امین التجار را هم جنگلی‌ها بردند و او را در طاهرگوراب حبس دارند.”
نامه شماره ۱۷ مورخ هشتم جمادی‌اولای سال ۱۳۳۵ قمری، نامه‌ای است از عزیز السلطنه (مریم خانم). گویا دختر حاج امین‌ الضرب و همسر حاج محمد خان اکبر بود. در این نامه آمده است که: “از طرف میرزا کوچک خان مبلغ ده هزار تومان از سردار معتمد رشتی گرفته‌اند… سردار گرفتار دست جنگلی‌ها هستند… هرچه املاک آن طرف دارند، میرزا کوچک خان ضبط نموده است.”
نامه شماره ۱۸ نامه‌ای است از آقای محمدحسن اصفهانی، برادرزاده محمدعلی امین التجار، مورخ ۲۶ جمادی‌الثانی سال ۱۳۳۵ قمری. در این نامه آمده است: “چاکر به حاجی احمد خان کسمایی که یک نفر از سرکرده‌های جنگلی‌ها است پیغام دادم که مقدمه این‌طور است. جواب داد اجاره‌نامه خودتان را برداشته بیایید پیش من، بقیه مدت اجاره خود را منتقل نمایید به من و مال‌الاجاره سنواتی را سال به سال بگویید… اوضاع در نقاط مختلف گیلان همچنان ناآرام و مالکین به هیچ وجه احساس امنیت نمی‌کنند.”
در همین ایام، اتفاق مهمی رخ می‌دهد که در تاریخ جنگل بارها به عناوین مختلف به آن اشاره شده است و درخصوص درست و نادرست بودن آن و نفع یا ضرر داشتن آن برای جنگلی‌ها مطالب مختلفی نوشته شده است. شرح مختصر آن از سوی ابوالقاسم خان ـ مباشر حسن کیاده ـ در نامه شماره ۱۹ این مجموعه، مورخ ۲۴ شعبان ۱۳۳۵ قمری که در جوف نامه اول رمضان سال ۱۳۳۵ قمری آقای محمدجعفر کاظم‌اف بود، به شرح زیر آمده است: “…ضمناً امروز پنج‌شنبه بود. واقعه‌ای در لشت نشاء واقع گردید. بعد از تحقیقات صحیح لازم گردید به عرض برسانم. پنج‌شنبه اذان صبح چهل نفر از برادران جنگل دور عمارت امین الدوله را گرفته شلیک می‌کنند. هوا که روشن شد، ریخته(اند) اندرون. خود حاجی امین الدوله را گرفته حبس می‌نمایند. شاهزاده بصیر خاقان (نائب الحکومه لشت نشاء) لخت فرار نمود و معلوم نیست کجا فرار می‌کند… دو نفر هم در این بین مقتول می‌شوند؛ یکی قزاق دولت که لشت نشاء بود و یکی هم از برادران شهید می‌شود. الساعه که دو ساعت از نیمه شب می‌رود، قاصد رسید. امین الدوله سی هزار تومان داد، قبول نکرده در کمال افتضاح آقا را امروز غروب بردند. آقای امیر آقا خان صاحب نخورده]؟![ و آقای آسید آقا جان از طرف حضرات اخوان به دارالحکومه نشسته به عرض و داد مردم می‌رسند. حاجی میرزا محمدرضا و حاجی شیخ محمدتقی را هم بردند.”
نامه شماره ۲۰ مورخ ۲۸ شعبان سال ۱۳۳۵ قمری، نامه‌ای است از آقا محمدحسن خان اصفهانی، برادرزاده محمدعلی امین التجار. در این نامه آمده است: “اخبارات جدید که لازم است به عرض برسانم که مسبوق و بااطلاع باشید، این است که در یوم ۲۲ شهر شعبان المعظم، آقا میرزا کوچک خان که از سرکرده‌های جنگلی‌ها است، با چهل نفر پیاده برای دستگیر کردن امین الدوله وارد لشت نشاء می‌شوند. اول طلوع فجر ورود می‌نمایند در منزل و اطاق خواب مشارالیه. او را با حاجی محمدرضا (وکیل انجمن سابق رشت) و حاجی محمدتقی وکیل الشریعه دستگیر می‌نمایند و بعد از زد و خورد دو نفر هم از طرفین کشته می‌شوند. مال (اسب) حاضر می‌نمایند و با کمال تسلط و قوت قلب آن‌ها را سوار کرده و از راه خارج آن‌ها را به مرکز خودشان در فومن ورود می‌دهند و آن‌ها را محبوس می‌نمایند.
روز جمعه گذشته هم در سبزه میدان رشت از حزب همان جنگلی‌ها سه نفر ناطق نطق کردند و در اول نطق آن‌ها این مسأله را بیان کردند که امین الدوله مرحوم در چند سال قبل چهل و چهار پارچه دهات لشت نشاء را از ناصرالدین شاه به عوض پنج هزار تومان مواجب خودش قبول و فرمان صادر نموده بود و تا حال هرچه حاصل بوده است برده و حالیه حزب دموکرات که طرفدار ملت و دولت است، دهات مزبور را از طرف امین الدوله حالیه خارج کرده‌ایم که مابعدها ابداً به او مدخلیت ندارد و دهات مزبور مال ملت است. عایدات او باید در صندوق مالیه دولت جمع و به مخارجات لازمه ملت و دولت برسد. حاضرین به غایبین بگویند اشخاصی که املاک آن‌ها را امین الدوله مرحوم و حالیه به قوه جبریه و غیره تصرف کرده و برده است، اسناد خود را بیاورند به مرکز ارائه دهند. املاک آن‌ها به آن‌ها مسترد خواهد شد.”
در نامه‌های شماره‌های ۲۱ و ۲۲ و ۲۳، گزارش‌های واقعه دستگیری حاجی امین الدوله که از آن به وحشی‌گری محض یاد شده است و نیز وصول شماره دوم روزنامه جنگل و نابسامانی اوضاع و این‌که گمان می‌کنم حالیه نصف زراعت گیلان سوخته باشد. چند نفر از میراب‌ها استعفا داده‌اند و چون از عهده ایالت خارج بود، فعلاً به اقدامات و نظارت هیأت اسلامی، یعنی جنگلی‌ها اداره می‌شود. در شب چهارشنبه ۱۳ رمضان سال ۱۳۳۵، معین همایون امین مالیه را کشتند. خیلی اسباب تزلزل اعیان و رجال گردید و ایالت گیلان (آصف الدوله) اگرچه معزول بودند، ولی وقوع این قضیه اسباب حرکت به تهران گردید و در تاریخ ۱۵ حرکت کردند. فی‌مابین طوالش و جنگلی‌ها هم جنگ سختی است.
در نامه شماره ۲۴ مورخ ۲۱ رمضان ۱۳۳۵ آمده است که از قرار مندرجات روزنامه‌ها، گویا حضرت اشرف آقای حشمت الدوله به حکومت گیلان تشریف خواهند آورد.
نامه شماره ۲۵ مورخ ۲۳ رمضان ۱۳۳۵، نامه‌ای است از میرعلی اکبرخان طهرانی مباشر رودپشت که پیوست نامه ۲۴ رمضان ۱۳۳۵ آقای محمدجعفر کاظم‌اف از رشت است. این نامه از آستانه اشرفیه نوشته شده است و در آن آمده است: “اخبار تازه! عده‌ای از گورندان جمع شده‌اند و نام خود را منگلی گذاردند. رئیس و سرکرده آنان، یکی ابراهیم دکتر (دکتر حشمت) و یکی کاظم‌زاده می‌باشد و تمام قراء این توابع را قرق و اسباب زحمت فراهم نموده‌اند. هر شب یکی دو نفر را گرفته و می‌برند دریا و سخت سرکیسه نموده رها می‌نمایند… دو شب قبل نصف شب آمدند آستانه و آقا سیدجواد بیچاره و دو نفر دیگر را گرفته و بردند، هنوز رها ننمودند. به تمام قراء اعلان دادند که کسی حق ندارد یک شاهی مال‌الاجاره بدهد. چنان‌چه در باینه کلایه (بین کلایه) آقای افتخار عمل می‌نماید.
حضرات منگلی‌ها کاغذ سختی به افتخار نوشته، مشارالیه دستپاچه می‌شود، مقداری پیله و ابریشم از رعایا گرفته بود مجدداً به خود رعایا رد نمود! شبانه حرکت به لاهیجان می‌نماید و در هرحال عجالتاً مالکین لاهیجان عریضه مفصلی نموده و فرستاده‌اند جنگل خدمت آقای آقا میرزا کوچک خان تا حال جوابی نرسید که مردم تکلیف خود را بدانند… خوب است حضرت عالی هم نامه‌ای به میرزا کوچک خان بنویسید توسط کربلایی حسین.”
در نامه شماره ۲۶ مورخ ۲۴ رمضان ۱۳۳۵ قمری، حاج محمدجعفر کاظم‌اف می‌نویسد: “با این آفت با این سوختگی با این نبود نوغان و گرسنگی رعایا بفرمایید ده هزار رعیت گرسنه را چه باید کرد؟ از طرف دیگر، اقدامات داخله و حوزه‌هایی که در اطراف تولید سلب امنیت را نموده‌اند… لاهیجان یکپارچه آتش است. حکومت استعفاء داده است. اگنط دولت بهینه فرار به باکو نمود. ایالت گیلان یعنی صفر. گیلان سوخت. امنیت نیست.”
در نامه شماره ۲۷ مورخ ۲۹ رمضان سال ۱۳۳۵، آمده است: “…فقط این انقلابات جدید و حوزه‌های الواط اشرار ملقب به منگلی از طرف ایالت و فرستادن پنجاه سوار امنیه دستگیر و متواری شدند و قدری رعایای ابن‌الوقت آرام گردیدند… قلت (آب) هم ساعت به ساعت در تزاید است. میراب را زدند. اسماعیل خان هم رفته است به دنبال مجاهدین جنگل برود نزد آقای میرزا کوچک خان و علاجی و تلافی نماید و … .”
در نامه شماره ۲۸ مورخ هفت شوال ۱۳۳۵ آقای محمدجعفر کاظم‌اف آمده است: “بعد از واقعه قزوین و لاهیجان و انقلابات رشت از هیأت مرکزی اتحاد اسلامی جنگل کمیته در رشت برقرار است و یک عده ۱۳۰ نفری از جنگل به رشت آمده و توقف نموده و مشغول حفظ و حراست عمومی هستند. فعلاً وضع گیلانات منقلب است. فقراء در لاهیجان برنج هر کجا باشد به غارت می‌برند. تمام علاف‌ها بسته‌اند. برنج‌ها در خطر هستند. هیأت مرکزی اتحاد اسلامی مردم را ساکت نموده‌اند. اساس معدوم، تجارت معدوم، ترقی ارزاق، قحطی فوق‌الطاقه، برنج خوراکی صدری یک تومان رسمی هشت هزار، نان یک من دوازده قران، روغن یک من پنج تومان و پنج هزار. روزنامه جنگل شماره ۵ هم رسید. در لف عریضه فرستادم.”
در نامه شماره ۲۹ مورخ ۹ ذیغعده ۱۳۳۵ آقا محمدجعفر کاظم‌اف از رشت می‌نویسد: “چون امورات انهار با هیأت اتحاد اسلام است، چندی قبل به اتفاق آقای حاج امین دیوان که شارب همین رودخانه هستند رفتیم منزل آقای عزت‌الله خان رئیس کمیته اتحاد اسلام. سفارش گرفتیم جهت آسیدرضا مجاهد در لاهیجان.”
در نامه شماره ۳۵ که به تاریخ ۱۸ محرم سال ۱۳۳۶ نوشته شده است، آقای محمدجعفر کاظم‌اف از رشت می‌نویسد: “… زمام امور گیلان به حدی از هم گسیخته و هرج و مرج گردیده که رعایا دیگر اعتناء به ارباب ملک ندارند و حکومت را جزء لایتجزاء می‌دانند. فقط احتیاط اهالی گیلان و رعایا از جنگلی‌ها است و لاغیر! حکومت لاهیجان که از طهران اعزام گردیده بود (امین معتضد یا معتضد الاطباء) قبل از عاشورا وارد رشت گردید و بعد از عاشورا رفت لاهیجان. اهالی لاهیجان او را راه ندادند، معاودت به شهر رشت نمودند. اهالی لاهیجان در تلگرافخانه متحصن هستند. روس‌ها هم شهر را اشغال و ادارات و خانه‌های اعیان را خالی و مرکزیت داده و می‌دهند… از قرار معلوم هیأت… هم در کار مرکزیت هستند.”
در نامه شماره ۳۶ مورخ ۳ صفر ۱۳۳۶، آقا محمدجعفر کاظم‌اف از رشت نوشت: “بدبختانه نه ایالت داریم، نه حکومت داریم. نائب الایاله که از ترس خودش از روس‌ها تأمین خواست. عده‌ای از روس‌ها مأمور حفاظت او شدند. از طرف هیأت اتحاد اسلام روس‌ها را از دارالایاله خارج نمودند. فعلاً از طرف نظمیه محافظت او را می‌نمایند و در ظرف امشب تا فردا حرکت به تهران خواهد نمود. حکومت لاهیجان را هم جواب گفتند، عودت به تهران نمودند. لاهیجان هم حکومت ندارد. تقریباً امروز پنج روز است که از طرف هیأت اتحاد اسلام به تدریج قریب هفتصد نفر مجاهد جنگلی مرکب از شاهسون و طالش و کرد و خمسه و خلخالی آمدند به رشت و حرکت به لاهیجان و لنگرود و رودسر نمودند برای مرکزیت و توقیف محصولات عمومی و منتظر اخبارات لاهیجان بودم که از عملیات آن‌ها اطلاع بدهم. هنوز قاصد پست لاهیجان نرسیده است، ولی امروز از کوچصفهان خبر رسید که عده‌ای از مجاهدین آن‌جا توقف و برنج آن صفحات را توقیف نمودند و به‌علاوه هفتاد نفر مجاهد هم از خط خمام برای لشت نشاء و کنار دریا رفتند. الساعه که سه ساعتی شب چهار صفر است، قاصد از دهشال رسید و از ورود مجاهدین و توقیف برنج دهشال و جیرده اطلاع داده و عازم ششکل و سایر دهات بوده‌اند… الساعه پست لاهیجان رسید که اطلاع دادند ده نفر مجاهد هم رفت به جهت دهات آقای وثوق الدوله و ضبط محصول آن‌جا و میرزا زمان مستوفی از ترس حرکت به رشت نمود.”
در نامه شماره ۳۸ مورخ ۹ صفر ۱۳۳۶، افتخارالسادات، نماینده کاظم‌اف از لاهیجان می‌نویسد: اخبارات لاهیجان بعد از ورود حضرت اجل عالی آقای سالار حشمت دام اقباله املاک آقای وثوق الدوله و سایرآقایان مالکین لاهیجان. آقای دریابیگی و غیره را توقیف نمودند. لیله پنج‌شنبه جمعی از آقایان لاهیجان را آقای امام جمعه و آقای حاج امین دیوان و آقای سالار مؤید، از تجار حاج علی‌اصغر، حاج شیخ محمود، میرزا علی‌نقی را آقای سالار حشمت منزل خود احضار، تبلیغ احکام هیأت اتحاد اسلام داد. به ایشان فرمود یکصد و هشتاد هزار تومان محصول برای آقایان مالکین و تجار لاهیجان اعانه گذاشتند، باید حتماً ظرف دو روز تدارک گردد. صبح دوشنبه قبل، سی نفر مجاهد از طرف سالار حشمت رفتند املش. حاج میرزا یحیحی خان وضوء صبح را مهلت خواست. بعد از نماز صبح او را آوردند لاهیجان. به روایتی چهل هزار تومان و به قولی ۲۵ هزار تومان مطالبه کردند.”
در نامه شماره ۴۵ به تاریخ صفر ۱۳۳۶ آقای محمدجعفر کاظم‌اف از رشت آمده است: “راجع به عملیات دکتر حشمت خان در مورد جمع‌آوری اعانه و توقیف املاک مردم. از این بابت… . ” (رجوع شود به اصل نامه‌ها و نامه ضمیمه آن از لاهیجان)
در نامه شماره ۴۱ مورخ ۲۲ صفر ۱۳۳۶ آقا محمدجعفر کاظم‌اف از رشت آمده است: “نظر به بعضی اطلاعات از لاهیجان، مصمم گردیدم بروم کسماء. رفتم به کمیته محترم تحصیل بلیط عبور بگیرم، ندادند و مرا ممنوع از رفتن نمودند، بلکه کلیه مردم را مانع‌اند و بلیط نمی‌دهند و برطبق او هم اعلان نوشتند در بازار و محلات الصاق نمودند. لابد گردید از کمیته محترم سفارشی برای دکتر حشمت‌الله خان برای لاهیجان گرفتم، فرستادم که متعرض املاک حضرت اجل عالی نشوند تا رفع موانع حقیر گردد و به لاهیجان بروم، نه اینکه موانعی داشتم، بلکه از اخبارات لاهیجان معلوم گردید وضع لاهیجان بد است. به‌علاوه برای اشخاص عقدی می‌بندند. هرگاه تمکین و اطاعت نمود، محفوظ است و هرگاه تمرد نمود، حکایت توقیف و حبس است تا واسطه پیدا گردد و مقاصد خود را انجام دهند، لهذا صلاح به رفتن لاهیجان نبود.
نظر به دوستی که با رئیس کمیته محترم و اجزاء دارم، همه روزه ملاقات می‌کنم و دست از آن‌ها برنداشته‌ام. برحسب اتفاق از مرکز هم آن‌ها را احضار نموده بودند، دیروز معاودت نمودند. معلوم گردید پروگرام هیأت مقدس در اعانه تغییر نموده است و در ظرف این دو روز دستورالعمل و صورتی خواهد رسید و برای مالکین از روی مالیات تحمیل معینی نموده‌اند که دیگر قطعی است ولا ونعم ندارد. لهذا منتظرم این صورت برسد… ولی در سایر دهات عملیات برقرار و قوطی بیست و پنج هزار ریال الی دو تومان پول گرفته‌اند. بعضی را هم برنج حمل به لاهیجان می‌نمایند. رعایا در هر مقامی ارباب‌ها را تهدید و حواله به مجاهدین و هیأت مقدس می‌نمایند. گیلان فلاحتش خراب گردید، هم از به ندرت افتاد. همه روزه تجار ورشکست می‌شوند. خیلی منقلب است ترقی ارزاق فوق‌الطاقه، تعداد فقراء به نه هزار و چهارصد نفر رسیده است.”
در نامه شماره ۴۲ مورخ ۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۳۶، آقا محمدجعفر کاظم‌اف از رشت می‌نویسد: “این مدتی که عریضه‌نگار نگردید، برای سرگردانی و لاتکلیفی بوده است. با این‌که به موجب تلگرافات لاهیجان به جهت کمیته محترم همه روزه مرا احضار به لاهیجان می‌نمودند، از طرف دیگر از طرف کمیته محترم هم محرمانه اظهار می‌داشت که با مأمورین لاهیجان فعلاً به غیر از توقیف حق مداخله ندارند تا کتابچه قطعی از مرکز برسد.
در تاریخ ۱۰ ربیع‌الاول، کتابچه مرکز و تقسیم شعبات و راجع به اشخاص توسط آقا مشهدی جواد اربابی رسید. به هر وسیله‌ای بود، در خانه حاجی اعتماد التجار او را ملاقات [کرد] و معلوم گردید شش هزار تومان اعانه به اسم حضرت اجل عالی نوشته‌اند… در تاریخ ۱۶، تحصیل بلیط نمودم. حاجی اعتماد التجار را به جهت آشنایی سابقه و لاحقه با هیأت محترم همراه بردم به کسماء. بعد از دو جلسه ملاقات و مذاکرات زیاد و عجز و الحاح، عاقبت اعانه حضرت اجل اعلاء را در مبلغ چهار هزار تومان ختم نموده و رسید دادم که یک ماهه به سه قسط بدهم… ولی در سهمی حضرتان اجلال اشرفان، آقای مؤتمن الملک و مشیرالدوله به کلی معاف هستند… به لاهیجان هم اختیار داده شده بود قبلاً.
در تاریخ جمعه ۲۰، از رشت حرکت به لاهیجان نموده… مشغول آزاد نمودن قراء و دریافت سندات التزامات رعایا هستم. مجدداً عرض می‌نمایم چون فقرای رشت را ازطرف هیأت اتحاد اسلام سه هزار نفر را بردند به جنگل و بقایا را پای اربابان ملک گذاردند… و فعلاً در لاهیجان همه را تقسیم به اربابان ملک می‌نمایند و به این واسطه و جهات دیگر لاهیجان نرفتم.”
نامه شماره ۴۳ مورخ ۲۲ ربیع‌الاول ۱۳۳۶ از اصغر تهرانی از آستانه اشرفیه است (ضمیمه نامه آقا محمدجعفر کاظم‌اف). در این نامه آمده است: “وقت ظهر به سلامتی وارد لاهیجان شده، بعد از صرف نهار به اتفاق رضاقلی خان رفتیم در هیأت مقدس خدمت جناب اجل عالی آقای دکتر حشمت دام اقباله مشرف شده و پاکات مرکز را رسانیده و التزامات را دریافت نمودم… .”
در نامه شماره ۴۴ مورخ ۱۳ جمادی‌الثانی ۱۳۳۶ آقا محمدجعفر کاظم‌اف از رشت نوشت: “مجاهدین جنگل و مأمورین ادارات وجوهات با کمال تشدد و همه روزه به مطالبه می‌آیند… برعلاوه اعلان هم از طرف هیأت مقدس گردیده است که اربابان املاک حتمی است که باید رفع محصول نمایند و هرگاه ننموده و عریضه نمایند، برای هیأت مقدس تا این‌که به قوه جبریه از ارباب ملک بگیرند و به رعایا بدهند. نشر این اعلان هم مزید تجری رعایا گردید و رعایای بابضاعت نیز هر دو مایه می‌خواهند. رعایای رودپشت را با وجود آن‌که پانصد و کسری مایه به آن‌ها داده بود، در تاریخ ۲۵ جمادی‌الاول چون بقعه‌ها و مسجدهای لاهیجان دیگر از کثرت متحصنین جای خالی نبود، نود نفر رعایای رودپشت رفته بودند در آستانه سیدجلال‌الدین اشرف متحصن گردیدند، بلکه از کثرت گرسنگی افتضاحی بر سر مباشر آورده بودند. فرستادم ده نفر ریش سفیدها را خواستم به حسن کیاده ناهار و شامی به آن‌ها داده و پنجاه قوطی برنج هم حواله دادم از نخجیرکلایه بروند بگیرند. چون برنج نخجیرکلایه جودار بود نگرفته‌اند و رفته‌اند به حکومت و هیأت اتحاد اسلام لاهیجان عارض گردیده‌اند. دو شب قبل تعلیغه از طرف حکومت لاهیجان رسید که قبل از این‌که کار را بر شما سخت نمایند، رفع احتیاجات رعایا را بنمایید.”
نامه شماره ۴۷، اخطاریه عدلیه لاهیجان با عنوان “هیأت اتحاد اسلام مورخ ۱۸ برج حمل ۱۳۳۶، هیأت اتحاد اسلام، نمره ۱۷، شیر و خورشید سرخ تاج‌دار، به نام نامی اعلی‌حضرت سلطان احمد شاه خلدالله ملکه، پرونده آقای محمدجعفر کاظم‌اف، روی پاکت تاریخ ۷ رجب ۱۳۳۶ رسیده.”
نامه شماره ۴۸، گزارش از افتخار السادات ساکن لاهیجان، جوف نامه ۴ شعبان ۱۳۳۶. در این نامه آمده است: اوضاع لاهیجان. اهالی شهر به واسطه گرانی ارزاق و خصوصاً برنج، علاف‌ها قوطی شش تومان نیم می‌فروختند، دکان و بازار را بستند، علما را از خانه‌های‌شان آوردند در چهار راه شاه (چهار پادشاه؟) خبر به هیأت دادند و آقای میرزا علی خان نماینده هیأت محترم تشریف آورد بازار، خواست دکاکین را باز کنند. اجماع خلق مرد و زن مانع شدند.آقای میرزا علی خان امر به مجاهدین. مجاهدین شلیک زیادی کردند. الحمدالله به کسی صدمه نرسید. با آن وصف مخلوق از میدان در نرفتند، جلوی گلوله ماندند. آقا میرزا علی خان را هم زدند. آقا میرزا علی خان تلیفون به انوشیروان خان حاکم لنگرود کرد: من در کاروانسرای کوچک لاهیجان در محاصره هستم. از لنگرود انوشیروان خان با چند نفر از مجاهدین آمدند لاهیجان، دو شب توقف کردند تا رسیدن قواء از هیأت مقدس از رشت. انوشیروان خان یوم یکشنبه تشریف برد. قریب به ۲۵ نفر از اشرار دستگیر کردند، شبانه توی خانه خودشان.”
در نامه شماره ۶۰ مورخ ۲۸ ذیحجه ۱۳۳۸، میرزا عباس صراف از قزوین (مباشر املاک گیلان) پس از فرار از لاهیجان، آمده است: “امروز هشت روز است که مراتب را تلگرافاً به عرض رسانیده تا الی حال جواب لا و نعم از طرف حضرت اجل عالی نرسیده، در صورتی که گرفتار تب و نوبه و در گوشه کاروانسرا خرابه قزوین افتاده و هر ساعت هم داد و فریادهای مکاری‌ها و گالش‌های زبان نفهم در گوشم… آقایان مالکین محترمین لاهیجان هم به طهران تشریف آورده و بعضی‌ها هم در قزوین در شرف حرکت هستند. مریض هستم و در گوشه کاروانسرای درویش مهدی غریب و تنها و بی‌پرستار افتاده‌ام و حضرات گالش‌ها مرا مفتضح نموده‌اند. عجیب در این است که به کلی وضعیات مردم تغییر کرده و اگر در قزوین ممکن می‌شد وجه از یک نفر تاجر بگیرم و برات طهران بدهم، تا حال در قزوین معطل نمی‌شدم. به هرکس اظهار کردم حاضر نشدند. اهالی رشت و لاهیجان هم که مهاجرین قزوین و طهران هستند، به اعلا درجه از حقیر سرگردان‌تر و لات‌تر هستند، مثل آقای امین دیوان و آقای منتصر الملک و غیره. خداوند انشاءالله اصلاح بفرماید.”
نامه شماره ۷۴ مورخ ۱۱ ربیع‌الثانی ۱۳۴۰ مربوط به کدخدا حسن از رودپشت لاهیجان است. در این نامه آمده است: “وضع حال چاکر جان‌نثار و رعایا اظهار مرحمت فرموده خواسته بودید. خسارت‌های سابقه بماند. ورود اخیر انقلابیون در فرستندسایت [ناخوانا] ایشان آن‌چه هستی فدوی بود به موجب صورت جوف از شخص بنده بردند. تخمیناً سیصد هزار تومان هم از رعایا بردند… دو مرتبه مرا بردند تیرباران نمایند، خداوند نجات داد. بحمدالله گذشت. از بابت حاصل ابریشمی رودپشت جریب شش تومان و از برنجی یکصد و هشتاد تومان انقلابیون گرفتند و نان خانه دعاگویان [را] هم ندادند. صورت اثاثه حقیر کدخدا حسن رودپشتی که قوم انقلابیون برده‌اند، به قرار ذیل است: وجه نقد ۲۵ تومان، انگشتر طلا سه حلقه، پیراهن ابریشمی خانه بافت ۱۶ ثوب، اشرفی ناصری نه عدد، نمد سه تخته، چادر شب خانه بافت ابریشمی ۱۵ ثوب، رختخواب دو دست، اسب سواری یک رأس (چهل تومان دادم گرفتم)، لباس بچه‌گانه ۴ دست، لباس زنانه ۴ دست، ابریشم کج پنج من، متفرقه پنج تومان، خورجین قالی‌ها خرید شش تومان.”
نامه شماره ۸۲ مورخ پنج شعبان ۱۳۴۰ از حاج محمدحسین امین التجار از رشت درباره کارخانه پیله خفه کنی لاهیجان است. در این نامه آمده است: “لوازمات او را به موجب صورتی که در نزد بنده است، مقداری به اسم انقلابی و مقداری خود آقای محمدعلی برده است… امیدوارم زمان تشریفرمایی ملاحظه فرمایید که دوره انقلاب بلشویکی برای حضرت عالی منحصر به دو سال نبود و خیلی تعمیر دارد تا به خانه ده سال قبل که فوق ترقی آن‌ها بود برگردد.”
در نامه شماره ۸۵ مورخ ۱۲ جمادی‌الاولی ۱۳۴۰، میرزا محمدعلی، کدخدای ششکل آمده است: “در تاریخ شهر ذیقعده اسماعیل آقا باسواد دستخط مبارک در قریه ششکل در بنده منزل ورود نمودند. شیخ حسن نام روضه‌خوان و رستم پسر میرزا باقر ششکلی از ورود اسماعیل آقا مخبر می‌شوند موقع به‌دست آورده می‌روند در لاهیجان به کمیته انقلابی‌ها اطلاع می‌دهند که از طرف مالک آدم آمده است که به همدستی میرزا محمدعلی مداخله به مال‌الاجاره نمایند. از طرف کمیته انقلابی فوراً مأمور می‌آید، فدوی را به لاهیجان می‌برند. پس از مؤاخذه زیاد و خسارت و توقیف بنده را مرخص می‌کنند. شیخ حسن و رستم به توسط میرمنصور خان نماینده انقلاب سی تومان می‌دهند، کدخدا می‌شوند. می‌آیند در ششکل قریب یکصد و پنجاه تومان بابت مال‌الاجاره هذا سنه حضرت اشرف را فوری وصول کرده به کمیته انقلابی می‌دهند.”

مؤخره
یکی از یادداشت‌های جالب در مورد وقایع جنگل، خاطرات ابوالقاسم کسمایی است که بخش دوم کتاب “برگ‌های جنگل” اثر محقق عالی‌قدر ایرج کشاورز را تشکیل می‌دهد. در فرصتی دیگر خلاصه‌ای از آن را به اطلاع خوانندگان عزیز خواهم رسانید

 

ماهنامه بام سبز، دوره جدید، شماره ۲، ۳ و ۴، اردیبهشت، خرداد و تیر ۱۳۸۹

 

 

ارسال در واتس آپ
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.